3 مهر 95

ساخت وبلاگ
کلی باید ترجمه کنم حس ندارم ...  مث موقعی شدم که امتحان دارم و هر کاری می کنم که درس نخونم. حتی ترک های جدیدی توی دیوار و سقف پیدا کردم ... الان دارم یه آهنگ که حامد بهداد خونده رو گوش می دم ... خداوندا به من حس کار عطا بفرما ... آخر هفته هم خونه تکو 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

امروز هجدهم اسفنده.  امروز، روزیه که من و امین، 4 ساله شدیم ...  وای ... وای از سالی که می خواست شروع بشه و من با بهترین مرد روی زمین آشنا شدم.  برای همه سال داره تموم میشه، ولی من توی همین روزای پایانی سال کلی عاشقی کردم ... توی همین چند روز باقیمان 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

امروز رفته بودم دکتر برای چکاپ قبل از سال جدید.  دکتر جواب آنومالی اسکن رو دید و همه چی الحمدلله نرمال بود ...  با این که صدای قلبشو شنیدم، باز باورم نمیشه که درون من یه زندگی جریان داره.  دیروز تولدم بود ... امسال، اولین سالی بود که دونفر بودیم. با 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

بیست و هفتم اسفند 95 با این که جمعه بود وقت آرایشگاه گرفته بودم. روزی که با امین رفته بودیم برای سونوی آنومالی (فک کنم یازدهم اسفند بود) رفتم وقت گرفتم و گفت بیست و هفتم وقتمون بیشتر خالیه. می خوای؟ گفتم باشه. ندیدم که جمعه است. گفت از هفت صبح هستن 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

- زندگی اون قدر بالا پایین داره که یهو چشم روی هم می ذاری و می بینی از دختر بلاتکلیف پارسال که منتظر جواب عموی شوهرش بود که ببینه می تونه رضایت پدر شوهرشو جلب کنه، شدی مادر نصفه و نیمه ی امسال، که وقتی از پهلو غلت می زنه تا یکم طاقباز بخوابه تا کمرش 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

صبح ساعت 7:30 بیدار شدم. قرار بود با امین بریم مترو و از اون جا من برم اکباتان و داداشه بیاد دنبالم. این هفته نتونسته بود طرح بگیره و نمی شد بیاد دم خونه دنبالم. من هی چرخیدم ولی امین خسته بود و بیدار نمی شد. هی ناز و نوز و عشوه و منت کشی تا بیدار شد 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

امین وقتی بیدار شدیم - حدود ده و نیم - گفت که میره خونه ی باباش . حتی برای صبحانه هم نموند. دیروز همش یکی دو ساعت دیده بودشون. برادر کوچیکه اش که سرباز بود و نتونسته بود بره کربلا، توی عید همش پاس بود و بعدش که مرخصی داشت رفت اصفهان - یه دلبر توی اصف 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

دیشب یه پروژه ی عظیم ترجمه گرفتم که فکر کنم یه مدت زیادی درگیر باشم. یه مقاله ی 47 صفحه ای رو ازش شروع کردم که فکر کنم یکی دو هفته ای همین مقاله طول بکشه ... - نماز بخونم، برم گردن گوسفند رو اونطوری که گفتید بار بزارم ریز ریز تا شب بپزه و بیام سراغ 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

دیشب وقتی امین خواب بود اومدم با گوشیش بازی کنم، حوصله ام سر رفته بود. بعد مثل هر زنی کنجکاو شدم تلگرامشو چک کنم. رفتم توی گروه خانوادگیشون ببینم عکسایی که فرستادن چیه؟ بعد عکسا رو که دیدم با خودم فکر کردم که من عروس این خانواده ام، ولی کسی هنوز منو 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41

از صبح، امین رفته کمک برای اسباب کشی مامان اینا. من موندم خونه، چون دلم چندروزی هست درد می کنه. نمی دونم این دل درد برای اینه که نی نی داره رشد می کنه و برای خودش جا باز می کنه، یا برای اینه که دو سه روزه یه کم وسایل سنگین جابجا کردم - باید لباس هایی 3 مهر 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 3 مهر 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myemotions40 بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:41